سرنخ هر سیگارم
زنی ست
که دنیا را
از فاصله ی همین دو انگشت می بیند
امروز
که نفس هایش
یکی در میان آه می کشند
و سایه اش
سرفه
سرفه
کوتاه تر می شود
باید همین حالا
تکلیف زندگی اش را روشن کنم
آنقدر به رگ هایم بنزین بزنم
تا کاری بر نیاید
از بغضی که در این انفجار می ترکد
پرده را
هر طور که می خواهی
روی جیغ هایم بکش
فرقی نمی کند
بوی گیس های سوخته ام را
باد
از درزهای پنجره
به تخت خواب تو خواهد آورد
زنی ست
که دنیا را
از فاصله ی همین دو انگشت می بیند
امروز
که نفس هایش
یکی در میان آه می کشند
و سایه اش
سرفه
سرفه
کوتاه تر می شود
باید همین حالا
تکلیف زندگی اش را روشن کنم
آنقدر به رگ هایم بنزین بزنم
تا کاری بر نیاید
از بغضی که در این انفجار می ترکد
پرده را
هر طور که می خواهی
روی جیغ هایم بکش
فرقی نمی کند
بوی گیس های سوخته ام را
باد
از درزهای پنجره
به تخت خواب تو خواهد آورد