Tuesday, December 14, 2010

سرنخ هر سیگارم

سرنخ هر سیگارم
زنی ست
که دنیا را
از فاصله ی همین دو انگشت می بیند
امروز
که نفس هایش
یکی در میان آه می کشند
و سایه اش
سرفه
سرفه
کوتاه تر می شود
باید همین حالا
تکلیف زندگی اش را روشن کنم
آنقدر به رگ هایم بنزین بزنم
تا کاری بر نیاید
از بغضی که در این انفجار می ترکد
پرده را
هر طور که می خواهی
روی جیغ هایم بکش
فرقی نمی کند
بوی گیس های سوخته ام را
باد
از درزهای پنجره
به تخت خواب تو خواهد آورد 

 

Thursday, December 9, 2010

لنگه هاي چوبي در...

لنگه های چوبی در حیاطـــــــمان

گرچه کهنــــــه اند و جیر جیر می کنند

محکــــــمند !

خوش به حالـــــشان

كه لنگه ي همند...

-------------------------------------------------------------
من تمـــــام شعرهایم را

در وصف نیامدنت سروده ام !

و اگر یک روز ناگهان ناباورنه سر برسی

دست خالی ,حیرت زده

از شاعر بودن استعفا خواهم داد!

نقــــــاش میشوم

تا ابدیت نقش پرواز را

بر میله های تمام قفس های دنیـــــــا

خواهم كشيد...
-------------------------------------------------------------
گفتي مسافري...
   و من آنقدر ساده ام

كه سالهاست

نماز دلم را

شكسته ميخوانم...
-------------------------------------------------------------
سبزی نمی‌خواهم
 
از تکان‌های مداوم دست‌های باد 
 
خسته‌ام

پاييز می‌خواهم و سقوط

يک ته کفش
 
خرد شدن
 
خش...